مدیریت ریسک چیست؟
مدیریت ریسک یکی از شرطهای ضروری برای موفقیت در معاملهگری فعال (Active trading) است و بااینوجود اغلب نادیده گرفته میشود. باید در نظر داشت یک تریدر بدون استراتژی مدیریت ریسک مناسب، حتی پس از سود بسیار تنها با یک یا دو معامله بد همهچیز را از دست خواهد داد. مدیریت ریسک به کاهش ضرر کمک میکند و همچنین میتواند معاملهگران را در برابر از دست دادن کل سرمایه بیمه کند. اگر شما ریسک یک معامله را مدیریت کنید، درهای کسب درامد در بازار برای شما باز خواهد شد.
در ادامه به برخی از استراتژیهای ساده مدیریت ریسک برای محافظت از سود و سرمایه شما، میپردازیم.
پایبند بودن به قانون یک درصد
بسیاری از معاملهگران روزانه از قانون یک درصد پیروی میکنند. این قانون به این صورت است که شما هرگز نباید بیش از یک درصد از کل سرمایه خود را در یک معامله قرار دهید. بنابراین اگر برای مثال ۱۰ هزار دلار در حساب معاملاتی خود دارید، موقعیتی که قصد ورود به آن را دارید، تحت هیچ شرایطی نباید بیش از ۱۰۰ دلار باشد؛ یعنی یک درصد از کل سرمایه شما!
این استراتژی در بین سرمایهگذاران خردی که سرمایه زیادی ندارند بسیار محبوب است. هرچند گاهی این افراد ریسک بیشتری کرده و با دو درصد از کل سرمایه خود وارد یک معامله میشوند.
بد نیست بدانید که سرمایهگذاران بزرگتر حتی درصد کمتری از کل سرمایه خود را درگیر یک معامله میکنند. چرا که هرچه میزان سرمایه شما بیشتر باشد به طبع آن اندازه موقعیت معاملاتی (Position) شما نیز بزرگتر خواهد بود.
بهترین راه برای متعادل نگهداشتن ضرر و زیان، این است که این قانون را رعایت کنید و هیچوقت بیشتر از ۲ درصد از کل سرمایه خود را درگیر یک معامله نکنید. در غیر این صورت کل سرمایه شما در معرض ریسک زیادی قرار خواهد داشت.
تنظیم نقاط حد ضرر و سود (Stop-Loss & Take-Profit Points)
نقطه حد ضرر، قیمتی است که در آن معاملهگر سهام خود را میفروشد و میزان ضرر را به جان میخرد. این مسئله اغلب زمانی رخ میدهد که روند معامله طبق انتظار یک معاملهگر پیش نرود. اصولاً نقاط حد ضرر برای این است که معاملهگر دچار توهم ذهنی “قیمت دوباره برمیگردد” نشده و با کمک نقطه حد ضرر، از ضررهای بیشتر جلوگیری میکند.
بهعنوانمثال اگر سطح کلیدی حمایت یک رمزارز یا یک سهام شکسته شود، معاملهگران به سرعت اقدام به فروش آن دارایی میکنند.
از طرف دیگر نقطه برداشت سود به قیمتی گفته میشود که در آن معاملهگر سهام خود را میفروشد و با کسب سود از معامله خارج میشود. معمولاً این نقاط کمک میکنند که یک معاملهگر سود مطمئنه از یک معامله را به دست آورد.
بهعنوانمثال، اگر رمزارز یا سهامی پس از یک حرکت بزرگ صعودی به سطح مقاومتی کلیدی خود نزدیک شود، معاملهگران ممکن است پیش از رسیدن قیمت به ثبات نسبی در نزدیکترین مقاومت کلیدی اقدام به فروش دارایی کنند.
برنامهریزی معاملات؛ بخشی جدانشدنی از زندگی یک معاملهگر موفق
معاملهگران موفق معمولاً این عبارت را نقل میکنند: ” از قبل برای معاملات خود برنامهریزی کنید و اجازه بدهید این برنامهریزیها معاملات شما را پیش ببرند.” برنامهریزی کردن، اغلب فاصله بین موفقیت و شکست است.
مشخص کردن حد ضرر (Stop Loss) و نقطه برداشت سود (Take Profit) دو بخش کلیدی از برنامهریزی یک معاملهگر موفق است. یک تریدر موفق میداند که تا چه اندازه حاضر است برای یک دارایی هزینه کند و با چه قیمتی مایل است آن را بفروشد.
با دانستن این موارد، شما میتوانید احتمال بازدهی معاملات خود را با اهداف تعیینشده بسنجید و اگر میانگین سود مناسب باشد، وارد معاملات مذکور شوید.
در سوی دیگر یک تریدر ناموفق غالباً بدون داشتن برنامه در مورد نقاط فروش سود یا زیان، وارد معامله میشوند. درست مانند قماربازان به صورت پنجاهپنجاه و با تکیه بر شانس پیش میروند. آنها در این حین ناگهان مغلوب احساسات شده و معاملات احساسی جای معاملات منطقی را میگیرد. در ادامه با هر ضرر افراد معمولاً دوست دارند صبر کنند و امیدوارند که بتوانند پول ازدسترفته خود را به شکلی جبران کنند، درحالیکه اگر سود کنند به طمع کسب سودهای بیشتر شروع به معاملات بیپروا میکنند.
محاسبه بازده مورد انتظار
تنظیم نقاط حد ضرر و حد برداشت سود برای محاسبه بازده مورد انتظار نیز ضروری است. این محاسبه برای معاملهگران یا تریدرها از اهمیت بسیار زیادی برخوردار است زیرا به کمک آن انتظارات از معامله شکلی منطقی پیدا خواهد کرد. همچنین، این محاسبه روشی سیستماتیک برای مقایسه معاملات مختلف بوده و نهایتاً به کمک آن میتوان سودآورترین معاملات را انتخاب کرد.
با استفاده از فرمول زیر میتوان بازده مورد انتظار را محاسبه کرد:
[(احتمال سود) x (حد سود % سود)] + [(احتمال ضرر) x (حد ضرر% ضرر)] [(Probability of Gain) x (Take Profit % Gain)] + [(Probability of Loss) x (Stop-Loss % Loss)]
بازده مورد انتظار یک معاملهگر فعال را میتوان به کمک این محاسبه به دست آورد. معاملهگران از این فرمول برای سایر موقعیتهای معاملاتی استفاده میکنند تا نهایتاً دارایی یا رمزارزی که بیشترین بازده را دارد انتخاب کنند. علاوه بر این احتمال سود یا ضرر را میتوان با استفاده از شکستهای تاریخی و شکست از سطح حمایت یا مقاومت نیز محاسبه کرد، هرچند برخی از معاملهگران به کمک تجربه و دانش خود، این میزان را بر پایه علم حدس میزنند.
تنوعبخشی و هج بودن (Hedge)
هرگز تخممرغهای خود را در یک سبد قرار ندهید تا مطمئن باشید که از معاملات خود حداکثر استفاده را میبرید. اگر تمام پول خود را در یک سهام یا یک رمزارز قرار دهید، در واقع خود را برای یک ضرر بزرگ آماده میکنید. بنابراین به یاد داشته باشید که باید به سرمایهگذاریهای خود تنوعبخشید. تنوعبخشی شامل مسائل زیادی از جمله صنعتی که در آن سرمایهگذاری کردهاید، بازارهای متفاوت و یا حتی مناطق جغرافیایی مختلف میشود. این مسئله نهتنها به شما کمک خواهد کرد تا ریسک خود را مدیریت کنید ، بلکه فرصت سرمایهگذاریهای بیشتری را در اختیار شما قرار میدهد.
همچنین ممکن است زمانی مجبور به حفظ یا هدج کردن(Hedge) موقعیت معاملاتی خود باشید. معمولاً از هدج در زمانی استفاده میشود که معاملهگر به دنبال کاهش اثر نامطلوب حرکت قیمت است. در این مواقع فرد با اقدامی در مخالف جهت بازار یک ارز یا اقداماتی جبرانی برای حفظ سرمایه، از خود در برابر ریسک محافظت کرده و در زمان آرامش بازار، از این استراتژی دفاعی خارج میشود.
نسبت ریسک به پاداش یا R%
نسبت ریسک به سود یا پاداش، به میزان سود احتمالی دریافتی به ازای هر واحد دارایی در معرض خطر و ریسک سرمایهگذاری گفته میشود. بسیاری از سرمایهگذاران از محاسبه بازده مورد انتظار سرمایهگذاری و نسبت ریسک / پاداش استفاده کرده تا ریسک موردنیاز برای یک بازده مطلوب را محاسبه کنند.
یک سرمایهگذاری با نسبت ریسک به پاداش ۱ به ۷ (۱:۷) به این معنی است که یک سرمایهگذار حاضر است با احتساب کسب ۷ دلار، بر سر ۱ دلار از سرمایهاش ریسک کند. به همین ترتیب نسبت ریسک / پاداش ۱ به ۳ (۱:۳) نشان میدهد که یک سرمایهگذار برای کسب ۳ دلار سود باید ۱ دلار سرمایهگذاری کرده و بر سر آن ریسک کند.
برای محاسبه ریسک مجدداً نیاز به تعیین نقطه حد ضرر داریم (stop-loss) بین نقطه ورود ما به معامله و میزانی کمتر از این نقطه تعیین میشود.
معمولاً بازهای بین ۲ تا ۸ درصد، نقطه مناسبی برای تعیین حد ضرر محسوب میشود اما تعیین این میزان بستگی به نوع بازار و روحیه معاملهگر هم دارد.
نقطه حد سود (Take-Profit) که قبلاً به کمک بازده مورد انتظار محاسبه و پیشبینیشده است، نیز برای تعیین نقطه خروج مورداستفاده قرار میگیرد.
یک معاملهگر قصد دارد سهمی از یک دارایی را به قیمت ۲۹۰ تومان خریداری کند و حد ضرر را روی ۲۶۰ و نقطه سود را روی ۳۸۰ تومان تعیین کرده است. بنابراین ریسک این معامله به ازای هر سهم ۳۰ تومان و احتمال سود آن ۸۰ تومان است.
با تقسیم ریسک بر پاداش به یک نسبت عددی خواهیم رسید که در این مثال به شکل زیر است:
۰.۳۷۵ = ۸۰ / ۳۰ = ریسک/پاداش
اگر نسبت حاصلشده عددی بزرگتر از ۱.۰ باشد، ریسک معامله بیشتر از سو بالقوه آن در یک معامله است پس در نتیجه این معامله ریسک زیادی به همراه دارد. اگر این نسبت عددی کوچکتر از ۱.۰ باشد، سود بالقوه این معامله از ریسکی که متحمل خواهیم شد، بیشتر است.
سخن آخر
یک معاملهگر یا تریدر حتی پیش از ورود به یک معامله، باید نقاط ورود و خروج خود را مشخص کند. با بهرهگیری از حد ضرر مؤثر، نهتنها از ضرر مالی جلوگیری شده بلکه تعداد دفعات خروج غیرضروری از یک معامله نیز به حداقل میرسد. همینطور با استفاده از روش محاسباتی بازده مورد انتظار و نسبت ریسک به پاداش میتوان، دیدی وسیعتر و هوشمندانهتری نسبت به معاملاتی که در آنها قدم میگذاریم پیدا کنیم و در پایان، برنامه نبرد را از پیش برنامهریزی کنید تا از قبل بدانید که در جنگ پیروز شدهاید.
اقتصاد ما
● ریسک نقدینگی چیست؟
دوگونه نقدینگی وجود دارد: نقدینگی بازار (Market Liquidity)، شاید نقدشوندگی بازار مفهوم مورد نظر را بهتر برساند و نقدینگی تامین مالی (Funding liquidity). نقدشوندگی بازاری یک اوراق بهادار خوب است اگر به راحتی بتوان آن را معامله نمود، به بیان دیگر شکاف بین قیمتهای دستورات خرید و فروش وارده برای آن (Bid-asu Spread) کم باشد، نوسانات شدید نداشته، و انعطاف قیمتیاش بالا باشد و البته همچنین کسب اطلاعات در مورد آن آسان باشد (از جمله از طریق بازارهای OTC).همچنین نقدینگی تامین مالی یک بانک یا سرمایهگذار مناسب ارزیابی میشود، اگر منابع مالی کافی بهواسطه سرمایه خود یا وامهای وثیقهای در اختیار داشته باشد. (Collateralized Loans به وامهایی گفته میشود که وامگیرنده در ازای دریافت آن داراییهای را به عنوان تضمین وام به وثیقه نزد بانک میسپارد ). با در نظر داشتن این دو تعبیر، معنای ریسکنقدینگی آشکار میگردد.ریسک نقدینگی (نقدشوندگی) بازار عبارت است از خطر بدتر شدن وضعیت نقدینگی بازار هنگامی که فرد احتیاج به معامله داراییاش دارد.ریسک نقدینگی تامین وجوه عبارت است از خطر عدم توانایی معاملهگر در تامین مالی وضعیت خود (خرید، یا نگهداری) و در نتیجه اجبار به رها نمودن آن.برای مثال یک «صندوق سرمایهگذاری کمریسک» که از اهرمهای مالی استفاده نموده است (Hedge Fund اصولا به صندوق سرمایهگذاری مشترکی گفته میشود که برای بالا بردن بازدهی خود از روشهای مصون ماندن از ریسک استفاده میکند) در صورتی که دیگر نتواند از بانک وام بگیرد، باید اوراق بهادار خود را بفروشد. یا اگر از دید بانک بنگریم، سپردهگذاران ممکن است منابع خود را از بانک خارج کنند و بانک نیز نتواند از سایر بانکها وام گرفته یا از طریق انتشار اوراق قرضه برای خود منابع مالی تامین کند.
هماکنون با ریسک شدید نقدینگی بازار و تامین مالی روبهروییم نقدینگی اساسا در طی زمان و از بازاری به بازار دیگر فرق میکند، در شرایط فعلی ما با ریسک شدید نقدینگی بازار روبهرو هستم. حادترین نوع ریسک نقدشوندگی بازار آن است که معاملهگران هماکنون در بازارهایی نظیر بازار اوراق بهادار دارای پشتوانه دارایی (Securities Market Asset – backed و اوراق قرضه قابل تبدیل Convertible Bonds) اوراق قرضهای که قابلیت تبدیل به سهام عادی یا ممتاز را دارند) در حال ترک بازارند (دستور خریدی وجود ندارد!) ما با ریسک بسیار بالای تامین مالی نیز مواجهیم، بانکها با کمبود سرمایه روبهرو بوده و در نتیجه مجبورند معاملاتی که به سرمایه احتیاج دارند را کاهش دهند، همچنین مجبورند میزان سرمایهای که به سایر معاملهگران از جمله صندوقهای سرمایهگذاری کم ریسک وام میدهند را کاهش دهند، که در نتیجه آن این صندوقها اکنون با الزام حداقل سرمایه (منظور در اینجا مقدار پول یا اوراق بهاداری است که موسسات برای اخذ وام باید در حساب خود نگه دارند) بالاتری روبهرو هستند. به طور خلاصه، اگر بانکها نتوانند منابع مالی برای خود تامین کنند، به طریق اولی نمیتوانند این کار را برای مشتریانشان نیز انجام دهند.این دوگونه نقدینگی با یکدیگر مرتبط بوده و در قالب چرخه نقدینگی یکدیگر را تشدید مینمایند، کمبود منابع، میزان معاملات را کاهش میدهد، کاهش معاملات، نقدینگی (نقدشوندگی) بازار را تضعیف میکند که به نوبه خود باعث افزایش الزام حداقل مانده سرمایه در حسابها و در نتیجه مدیریت ریسک سختگیرانهتر میشود؛ این امر نیز مشکل تامین مالی را دامنزده و جریان همینطور ادامه مییابد.
● ریسک نقدینگی و قیمت داراییها
اوراق بهاداری که توان نقدشوندگیاش پایین باشد، باید حداقل بازدهی (Required Return) بالاتری داشته باشد تا جبران هزینههای معاملاتی سرمایهگذاران را بنماید. از آنجا که نقدینگی بازار ممکن است در آینده که فرد تصمیم میگیرد دارایی خود را به فروش برساند تضعیف شده باشد، ریسک نقدینگی بازار، آنگونه که پیشتر در مورد آن بحث نمودیم، پدیدار خواهد شد. حال چون سرمایهگذاران تمایل دارند که در ازای ریسک بالاتر پاداش بیشتری به آنها داده شود، وجود ریسک نقدینگی بازار، حداقل بازدهی موردنظر آنها را بالا میبرد. مدلهای قیمتگذاری داراییهای سرمایهای (CAMP) که برای عامل نقدینگی تعدیل شده باشند، به خوبی نشان میدهند که چگونه در این جریان ضریب بتای نقدینگی به ضریب بتای استاندارد بازار افزوده خواهد شد. طبق این نظریه، و همانطور که در بازارهای کنونی شاهد آنیم، افزایش حداقل بازدهی موردنظر به علت بالا رفتن ریسک نقدینگی بازار منجر به کاهش همزمان قیمتها خواهد شد.
● ریسک نقدینگی و بحران حاضر: چرخه نزولی نقدینگی
تیر خلاص به بحران فعلی توسط ترکیدن حباب بخش مسکن و افشاگریهای موسسات مالی بدهکار شلیک شد. این امر ضرر و زیان عظیم بانکها و مشکلات تامین منابع مالی را به دنبال داشت که خود زمینهساز به وجود آمدن تسلسلهای سیستماتیک نقدینگی شدند. با وخیمشدن اوضاع ترازنامه بانکها، آنها مجبور به بازپرداخت بدهیهایشان (De-Leverage) شده و در نتیجه: شروع به فروش داراییها کردند، به ذخیره پول نقد روی آورند و مدیریت ریسک خود را سختگیرانهتر نمودند. و همین اقدامات بازار وامدهی بین بانکی را تحت فشار گذاشت (که عملکرد آن معمولا با اسپرد (Ted Spreed)ت TED سنجیده میشود)، زیرا همه سعی داشتند وقوع اختلالات چندجانبه را به حداقل برسانند. مشکلات تامین نقدینگی منابع مالی بانکها خیلی زود گسترش یافت. سایر سرمایهگذاران، به ویژه آنها که مثل صندوقهای سرمایهگذاری کمریسک، بسیار به دریافت وام بسته بودند، با تمایل کمتر بانکها به وامدهی، یا افزایش حداقل سرمایه مورد نیاز در حسابها، یا نهایتا ورشکستگی برخی مثل «لمان برادرز»، بیشتر و بیشتر با ریسک عدم تامین مالی روبهرو شدند.وقتی بانکهایی نظیر «بیر استرنز» و لمان برادرز وضعیتشان متزلزل گشت، مشتریان آنها با دو خطر مواجه شدند: از دست رفتن سرمایه، یا راکد شدن آن در جریان فرآیند ورشکستگی؛ به همین جهت مشتریان شروع به خروج سرمایهها و اصلاح موقعیتشان کردند که نهایتا منجر به پدیده گریز از بانکها (bank run) شد. بحران نقدینگی تامین مالی طبیعتا به از بین رفتن نقدشوندگی بازار منجر گشت؛ شکاف میان درخواستهای خرید و فروش در چندین بازار افزایش یافت، و میزان و حجم قیمتها و معاملات پیشنهادی به واسطه کمبود سرمایه معاملهگران پایین آمد. فقدان نقدشوندگی در بازار، در کنار چشمانداز تشدید ریسک نقدینگی، سبب وحشت سرمایهگذاران شده و در نتیجه به کاهش قیمتها به ویژه برای داراییهایی که توان نقدشوندگی پایین داشتند، انجامید.این همان چرخه نزولی نقدینگی است که در شکل زیر به تصویر درآمده است.
● بحران به سایر انواع دارایی گسترش مییابد
بحران تاکنون در حال گسترش میان انواع داراییها و بازارها در سطح جهان بوده است. تاکنون شاهد سقوط سنگین برخی ارزها بودهایم به این دلیل که معاملهگران انجام معاملات حمایتی برای این ارزها را متوقف ساخته یا اعتقاد خود را به ارزهای ضعیف از دست دادهاند. به عنوان نمونهای از شدت بحران نقدینگی میتوان به «برابری نرخ بهره پوشش داده شده که مهمترین موقعیت آربیتراژی در حجیمترین بازار دنیا (بازار ارز) میباشد – اشاره کرد، که هماکنون حتی برای ارزهای عمده نیز برقرار نیست. این امر باید بدان معنا باشد که هیچ کس نمیتواند آربیتراژ کند زیرا هیچ کس نمیتواند بدون وثیقه وام بگیرد، و از طرفی هیچ کس چیزی برای وثیقه گذاشتن ندارد و هیچ کس نیز مایل به پرداخت وام نیست – به هر حال لازمه آربیتراژ، پرداخت وام و استقراض هر دو با هم است.همچنین افزایش ریسک و عدم نقدشوندگی منجر به تشدید بیثباتی شده، و لذا حداقل سرمایه لازم در حسابها را بالا برده است. از این ها گذشته همبستگی میان انواع داراییها نیز از آنجا که اکنون همه چیز برپایه نقدینگی مبادله میشود افزایش یافته است.
● بحران به «مین استریت» (MAIN STREET) گسترش مییابد
بدون شک، بحران در حال بر جای گذاردن آثار مهمی بر بخش واقعی اقتصاد است، قیمت املاک صاحبان مسکن کاهش یافته، دسترسی مصرفکنندگان به منابع وام و اعتبار کمتر شده، و شرکتهای مین استریت (شرکتهای تولیدی کوچک و متوسط) با هزینه بالاتر تامین سرمایه از طریق حقوق صاحبان سهام و همین طور استقراض مواجهند، تقاضا برای کالاهای آنها کاهش یافته، بیکاری بیشتر شده و غیره.
چه چیز میتواند – و چه چیز نمیتواند – بحران نقدینگی را حل کند؟
اگر مشکل «چرخه نقدینگی» باشد، برای حل آن باید نقدینگی وام دهی بازیگران اصلی بازار، یعنی بانکها، را افزایش دهیم. ساختار سرمایه بانکها باید با فراهم آوردن سرمایه جدید تغییر یابد، حقوق صاحبان سهام قبلی رقیق شده، و در صورت امکان ارزش اسمی بدهیهای قبلی کاهش پیدا کند. برای این منظور میتوان از طریق تصویب سریع ورشکستگی موسساتی که دارای ریسک سیستماتیک هستند برای مثال آن موسساتی که باعث ایجاد چرخههای نقدینگی میشوند وارد عمل شد.گذشته از این، ما باید تامین مالی بازارها و سطح اعتماد را با گسترش تضمینهای بانکی بهبود بخشیده و شمار بیشتری را از تخفیفات فدرال رزرو بهرهمند سازیم (منابع با وثیقه را با مارجینهای معقولی ارائه کنیم)، و همچنین کارکرد بازار اسناد تجاری را تضمین نماییم. علاوه بر این، مدیریت ریسک باید ریسکهای سیستمی ناشی از چرخههای نقدینگی را شناسایی کند، و مقررات نیز باید به جای موسسات انفرادی کل سیستم را مدنظر قرار دهند. اگر تنها یک چیز از بحران حاضر فراگرفته باشیم، آن این است که انجام معاملات در بورسهای سازمان یافته با سیستم تسویه مرکزی بهتر از معاملات اوراق مشتقه در بازار فرا بورس است، زیرا معامله مشتقات سبب افزایش وابستگیهای متقابل، پیچیدگیها، ریسکهای چند جانبه و کاهش شفافیت میشود. به طور ساده، وقتی سهام میخرید، مالکیت شما بر این که آن را از چه کسی خریدهاید بستگی ندارد. در صورتی که هنگامی که سهامی مصنوعی (synthetic stock) را از طریق ابزار مشتقه میخرید، مالکیت شما به اینکه آن را از چه کسی خریدهاید بستگی پیدا میکند این وابستگی میتواند حتی بعد از آنکه سهام مربوطه را فروختید نیز ادامه پیدا کند. (اگر آن را از طریق بانک دیگری به فروش برسانید). بدینترتیب، زمانی که افراد اعتماد خود را به بانک طرف معاملهشان از دست دهند، شروع به رها کردن موقعیت خود (خرید، نگهداری) در اوراق مشتقه نموده و در نتیجه باعث آسیب دیدن ساز و کار تامین مالی بانک و شکلگیری چرخه نقدینگی مورد اشاره میشوند.
● ممنوعیت «فروش استقراضی» فکر خوبی نیست
(«فروش استقراضی» یا Short Selling، نوعی معامله است که در آن فرد با پیشبینی کاهش قیمت اوراق بهادار خاصی در آینده مقداری از آن را از کارگزار قرض گرفته و میفروشد؛ به این امید که بعدا آن را با قیمت پایینتر خریده و به کارگزار بازگرداند و بدینطریق منتفع شود ) برخی معتقدند که برای حل بحران و جلوگیری از وقوع دوباره حوادثی اینچنینی در آینده، سیاستگذاران باید «فروش استقراضی» را ممنوع کرده و بر دادوستد سهام مالیات وضع کنند. به اعتقاد من هیچ یک از این دو، اقدام مناسبی نیست. اول آنکه، افرادی که از فروش استقراضی استفاده میکنند با خود اطلاعات جدیدی به بازار میآورند، نقدینگی را افزایش داده و حبابهای قیمت را کاهش میدهند (به خاطر داشته باشید که حباب مسکن آغازگر بحران کنونی بود)، لذا ممانعت از فعالیت آنها ضمن آنکه بسیار پرهزینه است، مشکل کلی تامین مالی را نیز حل نخواهد کرد. هر چند ممنوع نمودن فروشهای استقراضی جدید موسسات مالی را میتوان در صورت وجود خطر معاملات غارتگرانه توجیه نمود، ولی با این حال از آنجا که استفادهکنندگان از فروش استقراضی در هنگام به مشکل خوردن بنگاههای مسالهدار اولین کسانی هستند که سپر بلا میگردند، این توجیه به ندرت قابل قبول است.
● وضع مالیات توبین (Tobin Tanes) طرح خوبی نیست؟
همچنین وضع مالیات بر مبادلات سهام به چند دلیل مشکلزا است، مهمتر از همه به این دلیل که معاملات را از فضای رسمی به دنیای مشتقات منتقل کرده و در نتیجه باعث افزایش ریسک سیستماتیک میشود. عمدهترین دلیل حمایت از این مالیات آن است که گفته میشود چنین مالیاتی به جلوگیری از شکلگیری حباب قیمتی کمک مینماید، ولی تقریبا هیچگونه شواهد تجربی برای تایید صحت این ادعا در دست نیست. به عنوان مثال، در انگلستان مالیات بر معامله سهام ۵/۰درصد و بر معاملات املاک و مستغلات حتی بالاتر از آن (تا ۴درصد) میباشد، با این حال حباب بخش مسکن انگلیس جزو بزرگترینها بود. از آن گذشته، با توجه به شرایط راکد و بیثبات بازار سهام، بهنظر نمیرسد که هماکنون زمان مناسبی برای اعلام مالیاتهای معاملاتی باشد، در حالی که قرار است این مالیاتها برای جلوگیری از حبابهای قیمتی آینده دور به کار روند. برای رویت مشکل، تنها کافی است به آنچه که به واسطه مالیاتهای معاملاتیاش بر انگلستان گذشت نگاهی داشته باشیم. در این کشور به دنبال وضع مالیات بر معاملات سهام سرمایهگذاران حرفهای نظیر «صندوقهای سرمایهگذاری کمریسک» به جای معامله مستقیم سهام به معامله از طریق مشتقات روی آورده و بدین ترتیب مقررات را دور زدند (در حالی که سرمایهگذاران حقیقی چارهای جز پرداخت این مالیات نداشتند). در انگلستان، به ویژه صندوقهای کمریسک از طریق معاملات جبرانی (swap) با دیگر شرکایشان، مثلا بانکهای سرمایهگذاری، از پرداخت مالیات معاملاتی شانه خالی میکنند. جای شک نیست که اگر در ایالات متحده نیز چنین مالیاتی وضع میشد، همین ترفندها به کار گرفته میشدند.
این امر وابستگیهای چندجانبه و ریسک سیستماتیک را افزایش داده و باعث وخیمتر شدن وضعیت چرخههای مدیریت ریسک آنگونه که پیشتر شرح دادیم میگردد.مشکل جدی دیگر وضع چنین مالیاتی اثر آن بر کاهش نقدینگی بازار است، این پدیده به واسطه انتقال فعالیتهای معاملاتی به خارج از کشور، یا بازارهای دیگر یا حتی حذف آنها به وقوع خواهد پیوست. اما مهمتر از همه مشکلاتی است که این مالیات برای ثبات برای ثبات نظام مالی به وجود میآورد، اثر آن بر افزایش هزینه تامین سرمایه بنگاههای «مین استریت» (بنگاههای تولیدی) به واسطه بالا بردن ریسک نقدینگی در بازارهای مالی آمریکا چشمگیر خواهد بود. به راستی اگر سرمایهگذاران- داخلی و بینالمللی- مجبور باشند برای «خرید» مالیات بپردازند و از طرفی دریابند که نقدشوندگی سهامشان در آینده کاهش خواهد یافت، سهام موجود در بازارهای ایالات متحده جذابیت خود را برای آنها از دست خواهد بود. همین امر تامین سرمایه برای شرکتهای آمریکایی را مشکلتر میسازد و همانطور که میدانیم اهمیت «وجود توان تامین سرمایه» تمام مساله بحران حاضر است.
● نتیجهگیری
ریسک نقدینگی (نقد شوندگی) بازار، محرک مهم قیمت اوراق بهادار، مدیریت ریسک و سرعت آربیتراژ است و «نقدینگی تامین مالی» بانکها و سایر واسطههای مالی، محرک مهم ریسک نقدینگی بازار است. بحرانهای نقدینگی از طریق چرخههای نقدینگی گسترش مییابند؛ در چرخههای نقدینگی ضرر و زیان، افزایش حداقل سرمایه حسابها، سختگیرانهتر شدن مدیریت ریسک و افزایش بیثباتی به نوبه خود یکدیگر را تقویت میکنند. در هنگام وقوع این پدیده، کسانی که بهطور سنتی تامینکننده نقدینگی بودند خود تبدیل به متقاضیان نقدینگی میشوند، سرمایههای جدید به کندی وارد بازار شده و قیمتها کاهش یافته و به جای اول خود باز میگردند.
مدلهای تامین مالی جمعی
حوزه تامین مالی جمعی فقط به یک مدل ختم نمیشود و تقریباً هر ایدهای میتواند از انواع مدلهای تامین مالی جمعی نفع ببرد، از بازیهای ویدئویی، مد و پروژههای خیریه گرفته تا لوازم الکترونیکی مصرفی. در این مقاله از آکادمی مسکن پلاس قصد داریم به انواع مدلهای تامین مالی جمعی و کارکرد هر یک در کمپینهای متنوع جمعآوری منابع خرد از مردم بپردازیم.
کمپینهای موفق بیشماری را میتوان نام برد که به شکلهای مختلفی از انواع مدلهای تامین مالی جمعی برای تأمین منابع مالی خود استفاده نمودهاند، از جمله Ouya که یک کنسول بازی متنباز که در طول ۲۹ روز بیش از ۵/۸ میلیون دلار در کیکاستارتر جمعآوری کرد، و پروژه فیلم Veronica Mars که از ۹۱.۰۰۰ حامی ۷/۵ میلیون دلار جمعآوری کرد و از لحاظ بیشترین تامین مالی تبدیل به سومین پروژه در کیکاستارتر شد. با نگاهی به طیف گسترده کمپینهای تامین مالی جمعی که بهطوری گسترده باتوجهبه پروژه و ماهیت و همچنین مقیاس متغیر هستند، دستهبندی آنها به چهار نوع بر اساس طریقه تهیه سرمایه در جهان رایج است که به بررسی هریک میپردازیم:
1- مدل مبتنی بر قرض یا وام (Lending-Based Crowdfunding)
در مدل وام مبلغ دریافت شده به علاوه سود آن به حامیان بازگردانده می شود. ویژگی این مدل ارائه تعداد زیادی وام کوچک است و کمک کنندگان یا سرمایهگذاران در ازای ارائه وام نرخ ثابتی از بهره را دریافت می کنند. این وام ها می تواند از فردی به فرد دیگر منتقل شده یا اینکه شرکتی از تعداد زیادی از این وام های کوچک استفاده کند.
مزایا و معایب تامین مالی جمعی مبتنی بر وام:
برای سرمایهگذاران این مدل یک مدل کم ریسک نسبت به سایر مدلهای تامین مالی جمعی به شمار میرود که صرف نظر از عملکرد فرد یا شرکت جمعآورنده منابع، سود ثابتی را برای سرمایهگذاران به همراه دارد.
برای شرکت یا فرد تامین شونده نیز همانند وامگیری از بانک و نهادهای مشابه مبلغ جمعآوری شده مانند اهرمی عمل خواهد کرد که میتواند سودآوری و رشد را و همچنین ضرر را با نسبت مشخصی افزایش دهد.
2- مدل مبتنی بر پاداش (REWARDS-BASED CROWDFUNDING)
در تامین مالی جمعی مبتنی بر پاداش سرمایهگذاران سرمایه خود را در اختیار استارتآپ موردنظر خود گذاشته و در ازاء پرداخت هزینه از خدمات و محصولات آن استفاده مینمایند. عایدی سرمایهگذاران در این روش شامل محصولات تولیدی خود استارتآپ بوده و باتوجهبه مبلغ پرداخت شده متمایز خواهد بود. برای نمونه در مورد پاداش حمایت از تولید یک فیلم میتوان اکران اختصاصی برای حامیان در نظر گرفت و در سطوح مختلف حمایت ردیف صندلی در این اکران، ملاقات با ستارگان فیلم و درج نام سرمایهگذار به عنوان حامی در تیتراژ پایانی را به آنان پیشنهاد داد.
این نوع از تامین مالی جمعی بهعنوان روش سرمایهگذاری غیر سهمی (non-equity) شناخته میشود و این روش اغلب در کمپینها برای تامین سرمایه موردنیاز توسعه محصولات نرمافزاری مورداستفاده قرار میگیرد.
نکته قابلتوجه در این مدل این است که افراد در برابر پرداخت پول و سرمایه خود به استارتآپ، سودی دریافت نمیکنند.
مزایا و معایب تامین مالی جمعی مبتنی بر پاداش:
باتوجهبه اینکه در این روش میزان سرمایهگذاری کمتر از سایر روشهای تامین مالی است، میزان ریسک آن کمتر بوده و درنتیجه میزان استقبال سرمایهگذاران افزایش مییابد.
این روش از تامین مالی اغلب برای کسبوکارهایی استفاده میشود که صرفاً به دنبال جذب سرمایه نبوده و تمایل دارند سرمایهگذاران از ایده استارتآپ موردنظر پشتیبانی کرده و یا آنها را علاقهمند به توسعه محصولی بهخصوص نمایند. پس از تولید و انتشار آن محصول، سرمایهگذاران از آن محصول استفاده کرده و علاوه بر معرفی محصول، ارزیابی و تست آن انجام میگیرد.
سرمایهگذاران در کنترل کردن کسبوکار و یا تصمیمگیریهای آن دخالتی ندارند و باعث اخلال در اجرای تصمیمات مربوط به آن نمیشوند و این مورد برای صاحبان ایده بسیار حائز اهمیت است.
سرمایهگذاران این روش از ابتدا میدانند که در ازای میزان سرمایهگذاری چه پاداشی دریافت میکنند که این امر موجب شفافیت در عایدی حاصل از سرمایهگذاری آنها میشود.
بعد از جمعشدن سرمایه موردنیاز، صاحبان پاداش در ازای ریسک مالی کسبوکار ملزم به ارائه پاداش به سرمایهگذاران هستند و حتی در صورت شکست خوردن ایده پس از تامین مالی، استارتآپ متعهد به ارائه پاداشها طبق قرار قبلی است.
باتوجهبه اینکه میزان سرمایهگذاری افراد در این روش اندک بوده و به دنبال آن تعداد ذینفعان افزایش مییابد، عایدی سرمایهگذاران به همان میزان کاهش خواهد یافت.
3- مدل مبتنی بر اهدا یا خیریه (Donation-Based Crowdfunding)
در این نوع پروژهها سرمایهگذاران هیچگونه انتظاری در مقابل سرمایهگذاری خود ندارند و بهمنظور تامین عایدی آنها نیازی به تأمین پاداش یا سهم در مقابل سرمایهگذاری در پروژهها و کمپینها نیست.
این نوع تامین مالی برای خیریهها و پروژههای بشردوستانه مناسب است. طول مدت تأمین مالی در این روش حدوداً ۱ تا ۳ ماه بوده و مبلغ هدف سرمایهگذاری پروژه عموماً خیلی زیاد نیست.
مزایا و معایب تامین مالی جمعی مبتنی بر خیریه:
در این نوع سرمایهگذاری، سرمایهگذاران احساس رضایت قلبی و خشنودی از سرمایهگذاری خود داشته و برای سود مالی و ریالی سرمایهگذاری نمیکنند.
سرمایهگذار با رضایت قلبی از پروژه پشتیبانی میکند زیرا آن را دارای منفعت اجتماعی میداند.
در اینجا نیز مانند هر مؤسسه خیریه دیگری ممکن است اهدافی که برای جمعآوری وجوه عنوان شده است با آنچه که واقعاً منابع صرف آن میشوند تفاوت داشته باشد و لذا لازم است فرد یا نهاد جمعکننده وجوه در هزینه کرد منابع شفافیت کافی را داشته باشد.
4- مدل مبتنی بر سهام یا مدل مشارکت (Equity-Based Crowdfunding)
در تامین مالی جمعی مبتنی بر سهام، سرمایهگذاران با سرمایهگذاری و مشارکت در تامین مالی یک پروژه، در مالکیت آن سهیم شده و در صورت وقوع رویدادهای خاص همچون عرضه اولیه یا فروش مالکیت، میتوانند سهامدار آن کسبوکار شوند.
تامین مالی جمعی مبتنی بر سهام یک انتخاب خوب برای کسبوکارهایی است که قابلیت رشد بسیار بالایی داشته و برای کارآفرینانی مناسب است که در فکر توسعه کسبوکار کوچکشان هستند و هدفشان توسعه محصولات بیشتری است.
تامین مالی جمعی مبتنی بر سهام بر روی یک پلتفرم تامین مالی و در بستر اینترنت انجام میشود. صاحبان استارتآپها، شرح کسبوکار و جزئیات اطلاعات تجارت خود را (شامل صورتهای مالی و سابقه فعالیت خود) در اختیار سرمایهگذاران قرار میدهند و آنها با مطالعه اطلاعات مربوط به استارتآپ، قابلیت رشد آن را ارزیابی کرده و در نهایت شانس و اقبال ایده را با استفاده از اطلاعات ارائه شده برای پذیرش در بازار مشتریان بررسی میکنند.
تامین مالی جمعی مبتنی بر سهام فرایندی است که در آن سرمایهگذاران در توسعه یک کسبوکار درحالرشد که سهام آن هم در بازار منتشر نشده است، مشارکت میکنند. در مرحله بعد طی مدتزمان ۴ الی ۶ ساله و در صورت وقوع رویدادهای خاص و موفقیت استارتآپ، سرمایه سهامداران به سهام تبدیل شده و قابلیت نقدشوندگی خواهد داشت (در طرحهای بلند مدت). در این حالت سهامداران بر اساس قوانین و شرایط تعیین شده، مالک جزئی از شرکت میشوند.
در حالتی دیگر اگر استارتآپ با شکست مواجه شود، سرمایهگذاران سرمایه خود را ازدستداده و متضرر خواهند شد.
درنتیجه سرمایهگذاران موظف هستند قبل از سرمایهگذاری در استارتآپها از ریسک آن مطلع شده و با درنظرگرفتن همه شرایط به سرمایهگذاری بپردازند.
البته در این مدل مشارکت کوتاهمدت نیز رخ میدهد. برای مثال استارتآپهایی که برای گسترش فعالیت و افزایش تولد نیاز به سرمایه در گردش دارند میتوانند با این روش برای مدت کوتاهی (برای مثال 6 ماه تا 1 سال) در تولید محصولی خاص مشارکت افراد را جذب نمایند و هر دو طرف از این طریق به ارزش موردنیاز خود دست یابند.
مزایا و معایب تامین مالی جمعی مبتنی بر سهام:
استارتآپها و سرمایهگذاران برای تامین مالی کسبوکارها نیازی به چک اعتباری یا وثیقه ندارند.
جمعشدن سرمایه چندین سرمایهگذار سبب جمعآوری مبالغی باارزش زیادی شده و کارکرد سرمایه افزایش مییابد.
در این مدل از مدلهای تامین مالی جمعی با جذب سرمایههای خرد سرمایهگذاران و بهکاربردن آن در رشد و توسعه کسبوکارها، میتوان بازدهی منابع مالی سرگردان را افزایش داد.
پلتفرم تامین مالی جمعی با تجمیع سرمایهها و سرمایهگذاری واحد، سبب سادگی در حسابداری و گزارشگیری مالی میشود.
در این روش ارائه گزارشهای مورداستفاده سرمایهگذاران از طریق پلتفرم بهسادگی انجام میگیرد.
سرمایهگذاران با سرمایهگذاری در این روش از تامین مالی جمعی، انتظار بازپرداخت بدهی سرمایه خود را نداشته و درآمد حاصل از سرمایهگذاری خود را میتوانند بهصورت سهام دریافت کنند.
اگر سرمایهگذاران تصمیم به اعمالنفوذ در عملیات شرکت کنند ممکن است این امر سبب ایجاد مشکل در بخشی از کسبوکار شما شود.
سرمایهگذاران با مشارکت مالی در رشد استارتآپها، ممکن است تمایل داشته باشند در تصمیمگیریهای مربوط به کسبوکار اعمالنظر نمایند اما باتوجهبه قوانین این امکان برای آنها وجود نداشته و ممکن است در این حالت استارتآپها دچار مشکل شوند.
ازآنجاییکه سرمایهگذاران ازطریق مطالعه اطلاعات موجود در شرح استارتآپ (pitch) در خصوص سرمایهگذاری خود تصمیمگیری مینمایند، درنتیجه اطلاعات موجود در این قسمت میبایست کامل بوده و شامل کلیه اطلاعات مربوط به کسبوکار از جمله اطلاعات مربوط به محصول، مشتریان، گزارشهای مالی و … باشد. در نتیجه صحت و درستی اطلاعات در این بخش بسیار مهم است.
در حین و پس از طی تامین مالی استارتآپ، شرکت مربوطه موظف است در چهارچوب قواعد و قوانین تأیید شده فعالیت نماید و در خصوص نحوه استفاده از سرمایه موردنظر به پلتفرم و سرمایهگذاران گزارش دورهای ارائه دهد.
به طور خلاصه میتوان این مدلها را بهصورت زیر معرفی نمود:
مدل جمعسپاری | نوع | ماهیت پروژه | برگشتی تأمین کنندگان مالی | نمونههای پلتفرم |
---|---|---|---|---|
وامدهی یا قرض | وامهای خرد | متنوع | بازپرداخت وام با مقداری سود؛ |
مسکن پلاس اولین پلتفرم تامین مالی جمعی در ایران است که با مدل تامین مالی جمعی مبتنی بر سهام (مدل آخر) در همه حوزهها از جمله حوزه عمران و ساختمانسازی ورود کرده است و شما میتوانید با هر میزان سرمایه که در اختیار دارید، در انواع پروژهها سرمایهگذاری نمایید یا برای پروژه و شرکت خود جذب منابع مالی نمایید.
نسبت ریسک به ریوارد چیست؟
افرادی که در حوزههای مالی از جمله ارزهای دیجیتال، سهام و فارکس و حتی معاملات مسکن در دنیای دیجیتال سرمایهگذاری میکنند، نیاز به معیارهایی دارند که به کمک آن بتوانند میزان ریسک را تخمین بزنند.
نسبت ریسک به ریوارد یا پاداش همان راهی است که به کمک آن میتوان امکان قیاس میان ریسک و پاداشی که مد نظر سرمایهگذار است را مشخص کرد. در این مطلب با نسبت ریسک با ریوارد و همچنین نحوه مدیریت ریسک در بازارهای مالی آشنا خواهیم شد.
نسبت ریسک به پاداش چیست؟
نسبت ریسک به ریوارد (Risk/Reward Ratio) گویای این واقعیت است که سرمایهگذار در ازای ریسکی که در معامله متحمل میشود، انتظار دارد چقدر پاداش دریافت کند. برای اینکه این موضوع را بهتر متوجه شوید به این مثال دقت کنید. مثلا اگر در یک سرمایهگذاری نسبت ریسک به ریوارد عدد 1 به 7 باشد، سرمایهگذار ریسک یک دلاری را میپذیرد چون انتظار دارد که 7 دلار پاداش دریافت کند.
چگونگی محاسبه Risk/Reward Ratio
معاملهگران زمانی از این نسبت استفاده می کنند که میخواهند برای ورود به یک ترید و یا خودداری کردن از ورود به یک ترید تصمیم درست بگیرند. در چنین شرایطی سرمایهگذار با تقسیم مقدار زیانی که ممکن است متحمل شود (یا با در نظر گرفتن قیمت احتمالی در نتیجه تغییر) را بر مقدار سودی که میخواهد دریافت کند، تصمیم می گیرد که برای ورود ترید حاضر است یا خیر.
چگونگی عملکرد نسبت ریسک به ریوارد
تریدرهای حرفهای اغلب برای ورود به ترید با احتساب میزان ریسک به ریوارد وضعیت ایده آل خود را 1 به 3 در نظر میگیرند. یعنی برای خود تعیین میکنند که در ازای هر واحد ریسک در سرمایهگذاری 3 واحد عایدی خواهند داشت. این افراد نسبت ریسک به پاداش را با اعمال حد ضرر یا استفاده از سفارشات زیانگریز (Stop-Loss Orders) و معاملات مشتقه (Derivatives) مانند اختیار فروش (Put Options) مدیریت کنند.
این نسبت در استراتژیهای مختلف یکسان نیست و تفاوت دارد. برای اینکه بهترین نسبت ریسک به ریوارد را تعیین کنید، میتوانید از استراتژی آزمون و خطا بهرهمند شوید.
نسبت ریسک به ریوارد گویای چیست؟
محاسبه این نسبت به سرمایهگذاران کمک میکند که میزان پولی که ممکن است در جریان معامله از دست بدهند را مدیریت کنند. این نسبت به معامله گر نشان میدهد که در صورت به دست آوردن کمتر از 50 درصد سود در یک معامله، و در صورت ادامه دار بودن معامله دیگر نه تنها سودی کسب نمیکنند بلکه متحمل ضرر نیز خواهد شد.
مقایسه نسبت سود به ضرر کردن یا کسب پاداش به ریسک کردن در جریان یک معامله، همان میزان ریسک سرمایهگذار را نشان میدهد. این همان چیزی است که در حقیقت میتواند نسبت یک سفارشی که زیان گریز است را به سفارشی که سود معین است اندازهگیری کند.
سرمایهگذاران در اکثر مواقع از استاپ لاس (زیان گریز یا حدضرر) برای به حداقل رساندن میزان ریسک استفاده میکنند. کارکرد استاپ لاس به این شکل است که اگر در جریان معاملات قیمت دارایی یک سرمایهگذار از حد تعیین شده کمتر و کمتر شود، ان دارایی به صورت خودکار به فروش میرسد. سرمایهگذار برای اینکه در حساب کارگزاری خود استاپ لاس را تنظیم کند هزینهای پرداخت نمیکند.
مثالی برای بیان نسبت ریسک به ریوارد
به عنوان مثال معاملهای را در نظر بگیرید که تریدر 100 سهم را به ارزش هر سهم 20 دلار میخرد. با در نظر گرفتن اینکه اگر ضرر کند بیشتر از 500 دلار ضرر نکرده باشد استاپ لاس را در حساب کارگزاری روی 15 دلار تنظیم میکند. این سرمایهگذار بر اساس تحلیل تکنیکال پیشبینی کرده که تا چند ماه دیگر سهامی که خریده است به 30 دلار هم برسد. در چنین شرایطی برای هر دلار از دارایی خود حاضر است 5 دلار ریسک را بپذیرد. در این صورت میگویند که نسبت ریسک به دلار 1 به 2 است.
حالا حالتی را در نظر بگیرید که همین سرمایهگذار حد ضرر را در همین معامله به جای 15 دلار، روی 18 دلار تنظیم کند و برای خودش اینجوری در نظر گرفته باشد که قیمت هر سهمی که دارد به 30 دلار برسد. سرمایهگذار با این کار مقدار ضرری که ممکن است متحمل شود را کاهش میدهد، اما از سوی دیگر احتمال اینکه قیمت با حد ضرر برخورد کند بیشتر میشود.
در این شرایط حد ضرر به نقطه ورود (20 دلار) بسیار نزدیکتر است تا به قیمت انتظاری (30 دلار). در نتیجه علیرغم اینکه سود مورد انتظار سرمایهگذار در مقایسه با ضرر احتمالی بیشتر است اما احتمال کمتری وجود دارد که به نتیجه دلخواه برسد.
نتیجه گیری
در این مطلب با نسبت ریسک به ریوارد و نحوه استفاده از ان در معاملات بازارهای مالی آشنا شدیم. محاسبه این نسبت کمکی است برای اندازهگیری احتمال سودآوری یک معامله در مقایسه با زیانبار بودن آن این نسبت گویای این واقعیت است که سرمایهگذار در ازای ریسکی که در معامله متحمل میشود، انتظار دارد چقدر سود و پاداش دریافت کند.
معاملهگران حرفهای و یا سرمایهگذاران اغلب برای ورود به ترید با احتساب میزان ریسک به ریوارد وضعیت ایده آل خود را 1 به 3 در نظر میگیرند. یعنی برای خود تعیین میکنند که در ازای هر واحد ریسک در سرمایهگذاری 3 واحد عایدی خواهند داشت. نسبت ریسک به ریوارد یا پاداش در هر معاملهای متفاوت خواهد بود.
سرمایه گذاری جمعی چیست؟ بررسی تمام ابعاد Crowdfunding و بلاک چین
اگر از آن دسته از افرادی باشید که به دنبال راهاندازی کسب و کار خودتان هستید، حتما از اهمیت جذب سرمایه مطلعید و میدانید برای اینکه پروژههای مختلفی اجرا کنید نیاز به سرمایهی زیادی دارید. صاحبان کسب و کار و حتی صاحبان ایده همیشه به دنبال جمع آوری سرمایه برای راهاندازی کسب و کار و عملی کردن ایدههایشان هستند. پروسهی جذب سرمایه برای اهداف مشخص را میتوانیم سرمایه گذاری جمعی یا تامین مالی جمعی بنامیم. در این مقاله قصد داریم بیشتر در اینباره صحبت کنیم و در ادامه توضیح بدهیم که چگونه میتوانیم از بلاکچین برای تامین مالی جمعی استفاده کنیم.
سرمایه گذاری جمعی چیست؟
این کلمه را از مفهومی به نام جمع سپاری (crowdfunding) گرفتهاند. منظور از جمع سپاری این است که افراد بتوانند سرمایههای اندک خود را به اشتراک گذاشته و سرمایهی لازم را برای شروع کسب و کاری جدید یا پیشبرد پروژهای مشخص تامین کنند. در واقع افراد نقش سرمایهگذار را ایفا میکنند و راهی برای جذب سرمایهگذاری در اندازههای کوچک ایجاد میشود.
crowdfunding اجتماعی از حامیان مالی است که به سازمانها و صاحبان کسب و کار یا صاحبان ایده کمک میکند تا فعالیتها و ایدههایشان را محقق کنند. سرمایهگذاری جمعی به دلیل دسترسی آسان گروههای مردمی با استفاده از شبکههای اجتماعی و وبسایتهای تامین مالی، سرمایهگذاران و کارآفرینان را به یکدیگر نزدیک میکند. با گسترش جمعیت سرمایهگذاران فرصتی استثنایی برای صاحبان مشاغل و سرمایهگذاران به وجود میآید که هر دو سمت از این فعالیت سود میبرند.
انواع سرمایه گذاری جمعی کدامند؟
چهار نوع تامین مالی جمعی وجود دارد که در ادامهی مطلب دربارهی هر یک توضیحاتی میدهیم.
کمک مالی
در این نوع از سرمایه گذاری یا تامین مالی جمعی افراد بدون اینکه پولی دریافت کنند به شرکت یا اشخاص پول میدهند. درواقع سرمایهگذاران انگیزههای مالی ندارند و انگیزهی آنها از اهدای پول بازگشت سرمایه نیست. بهطور مثال سرمایهگذارانی را در نظر بگیرید که در خرید تجهیزات جدید برای یک شرکت در کمپین مشارکت کرده و از رشد تجارت شرکت مورد نظر حمایت میکنند.
کمکهای مالی که بر اساس مدل بدهی انجام میشود، وامهای همتا به همتا (P2P) هستند و در این روش، سرمایهگذاران پول موردنظر را در قالب وام با مهلت زمانی و بهرهی مشخص در اختیار صاحبان کسب و کار قرار میدهند. صاحبان کسب و کار نیز موظفند به محض رسیدن به سود تعیین شده، وام خود را به سرمایهگذاران بازپرداخت کنند.
پاداش
در مدل پاداش، سرمایهگذاران نه سود سرمایهی خود را دریافت میکنند و نه اصل پولشان را پس میگیرند. در این مدل سرمایهگذاران در ازای پولی که در اختیار صاحبان کسب و کار قرار دادهاند پاداش دریافت میکنند. پاداش میتواند هدیهای از سوی شرکت، امتیازی ویژه یا محصول و خدماتی باشد که شرکت به سرمایهگذاران اعطا میکند. محصول و خدمات اعطایی غالباً با تخفیف همراه است.
حقوق صاحبان سهام
برخی از کمپینهای تامین مالی اجازهی خرید سهام شرکت را به سرمایهگذاران نمیدهد. اما در سرمایهگذاری جمعی مبتنی بر حقوق صاحبان سهام به صاحبان مشاغل کوچک و استارتاپها اجازه داده میشود تا در ازای تامین سرمایه بخشی از سهام تجاری خود را واگذار کنند. این روش از تامین مالی جمعی باعث میشود تا شرکتکنندگان بر اساس میزان سهمی که خریدهاند صاحب سهام شوند.
در این روش با پیشرفت و موفقیت کسب و کار ارزش سهام افزایش مییابد و با شکست استارتاپ، ارزش سهام کم میشود. در این روش حتی ممکن است با شکست کسب و کار سهم سرمایهگذار به طور کلی از بین برود.
سرمایه گذاری جمعی چگونه کار میکند؟
برای محافظت از دارایی افرادی که توانایی تامین مالی و سرمایهگذاری در کسب و کارها را دارند قوانین مشخصی وضع شده است تا از بهخطر افتادن سرمایهی آنها جلوگیری شود. علاوهبر این، بر میزان مجاز مشارکت این افراد نیز محدودیتهایی اعمال میشود؛ چرا که احتمال شکست در مشاغل نوپا بالاست و اگر قوانین مشخص برای محافظت از دارایی افراد نباشد ممکن است اصل سرمایهی خود را از دست بدهند. این قوانین در صندوقهای تامین مالی نیز اجرا میشود و تلاش دارد تا از دارایی افراد محافظت کند.
سرمایه گذاری جمعی این فرصت را برای کارآفرینان فراهم میکند تا بتوانند صدها هزار یا میلیونها دلار سرمایه برای استارتاپ خود جمعآوری کنند. علاوهبراین، سرمایه گذاری یا تامین مالی جمعی تالار گفتوگویی را فراهم میکند تا افرادی که ایدههای جدید دارند بتوانند برای سرمایهگذاران ایدههای خود را ارائه دهند و شانسشان را برای جلب اعتماد، جذب سرمایه و شروع کسبوکار امتحان کنند.
این کار راه حلی مناسب برای تامین اعتبار ایدههای خلاقانه است. ایدههایی که از طریق راههای متداول سرمایهگذاری یا سرمایهگذاری خطرپذیر نتوانسته موفقیت چندانی کسب کند. درواقع سرمایهگذارانی که توانایی سرمایهگذاری مبالغ هنگفت دارند باعث ایجاد اختلاف ثروت در جهان میشوند؛ اما با استفاده از سرمایهگذاری جمعی همهی افراد میتوانند بسته به دارایی خود در مشاغل گوناگون سرمایهگذاری کنند. سرمایهگذاری یا تامین مالی جمعی با توزیع قدرت در اجتماع جمعآوری سرمایه را دموکراتیک کرده است.
مزایای سرمایه گذاری جمعی برای سرمایهگذاران
سرمایهگذاری جمعی برای سرمایهگذاران مزیتهای قابل توجهی دارد. از مزایای سرمایه گذاری جمعی باید به موارد زیر اشاره کنیم.
سود بالا
سرمایهگذاران با شرکت در کمپینهای تامین مالی و سرمایهگذاری دارایی خود میتوانند بهراحتی سود بالایی بهدست آورند.
ریسک کم
همهی سرمایهگذاران بهدنبال سرمایهگذاری کمخطر هستند و سرمایهگذاری یا تامین مالی جمعی این خواسته را پاسخ میدهد. حامیان مالی دیگر لازم نیست نگران تأثیرات اقتصاد یا بازار سهام بر سرمایهگذاری خود باشند.
سهولت سرمایهگذاری
از دیگر مزایای سرمایهگذاری جمعی میتوان به آسانی پروسهی آن اشاره کرد. سرمایهگذاری در کمپینهای تامین مالی جمعی آسان است و این افراد میتوانند با استفاده از فرایندی آنلاین بهطور مستقیم سرمایهی خود را در پروژه یا شرکت مشارکت دهند.
فرصتهای مالی متنوع
تامین مالی جمعی مبتنی بر سهام به حامیان مالی اجازه میدهند در بیشتر از یک کمپین مشارکت کنند؛ بنابراین این افراد میتوانند از فرصتهای مالی متنوع استفاده کرده و سبد سهامشان را متنوع انتخاب کنند.
تمرکززدایی از مدل سرمایهگذاری
تمرکززدایی مسئلهای است که در مدلهای متنوع سرمایهگذاری محل بحث است. بهمنظور از بین بردن تمرکزگرایی از مدلهای مختلف سرمایهگذاری از بلاک چین استفاده میکنند. در واقع با اضافه کردن یک مدل غیرمتمرکز به ترکیب تامین مالی جمعی، یک مدل سرمایهگذاری دموکراتیکتر و بیطرفانه ایجاد میشود. در حال حاضر بستر سرمایه گذاری جمعی فقط نقش واسطه ندارد؛ بلکه تصمیم میگیرد کدام پروژهها بهاندازهی کافی شایستهی مشارکت هستند و اولویت با کدامیک از آنهاست.
برای تمرکززدایی در سرمایهگذاری جمعی میتوان از سازمانهای خودمختارغیرمتمرکز (DAOs) استفاده کرد. سازمانهای خودمختارغیرمتمرکز به نهادهایی گفته میشود که رهبری مرکزی ندارند و قدرت تصمیمگیری برعهدهی جامعهی کاربری آن است.
سازمانهای خودمختارغیرمتمرکز قوانین شفاف دارند و با استفاده از قراردادهای هوشمند این قوانین وضع میشوند. ابتدا قوانین به رایگیری گذاشته میشوند و زمانیکه به تصمیمگیری واحدی برسند اجرایی میشوند. نکتهی مهم دربارهی نهادهای DAO این است که هر لحظه امکان دسترسی و نظارت بر فرایند پیشنهادها، رایگیریها و کدهای نگارش قراردادهای هوشمند برای همهی افراد وجود دارد.
جمعآوری پول یا سرمایهگذاری جمعی با استفاده از انتشار هوشمند سهام و با اجرای قراردادهای هوشمند با استفاده از نهادهای DAO امکانپذیر است. در واقع با استفاده از قابلیتهای منحصربهفرد سازمانهای پاداش در ازای ریسک مالی خودمختارغیرمتمرکز میتوان از تمرکزگرایی در تامین مالی جمعی جلوگیری کرد.
تامین مالی جمعی در بلاکچین
تا اینجا گفتیم که بلاکچین فرصت مناسبی برای برابری در تامین مالی جمعی ایجاد میکند. عرضه اولیه کوین (ICO) مثال خوبی برای ایجاد تامین مالی جمعی بر بستر فناوری بلاکچین است. در سال ۲۰۱۷، با تامین بودجهی تعداد زیادی از پروژههای مبتنی بر بلاکچین با استفاده از خرید توکن بهجای خرید سهام، جهش بزرگی در رشد سرمایهگذاری جمعی بر بستر فناوری بلاک چین ثبت شد.
اگرچه تامین مالی به این شکل توانست بسیاری از موانع را رفع کند، کلاهبردارانی در این بین توانستند با سواستفاده از این روش تجمع سرمایه شهرت ICO را خدشهدار کنند. البته بد نیست بدانید که امروزه عرضه اولیه کوین (ICO) و پیشنهادات اولیه تبادل (IEOs) تحت کنترل نظارت دقیق قرار دارند.
با توجه به این که پروژهها به دنبال توانمندسازی و حمایت از کارآفرینان مشتاق شکل میگیرند امنیت اطلاعات و یکپارچگی دادههای مالی اهمیت زیادی دارد. برای کارآفرینانی که نمیتوانند بهصوت سنتی سرمایهگذاری انجام دهند امنیت پروژهها و اطلاعاتشان در بلاک چین بسیار پر اهمیت است و ضروری است که شبکهی بلاک چین بهروز باشد.
ورود بلاکچین به زندگی توده مردم
پروژههای بلاکچین سود زیادی از طریق سرمایه گذاری جمعی به دست میآورند. همانطور که به سمت جامعهی دیجیتالمحور حرکت میکنیم، این دوره جدید از فناوری نوآورانه نیازمند پشتیبانیهایی است که بتواند خود را با زندگی روزمره وفق دهد.
با در نظر گرفتنICO، پروژههای بلاکچین از طریق crowdfunding بیشتر از هر بخش دیگری سرمایه جمع کردهاند. پلتفرمهای شناختهشده بلاکچین EOS و Ethereum به ترتیب بیشتر از ۴ میلیارد و ۱۸ میلیون دلار از طریق فروش رمزارز به دست آوردهاند.
بنابراین میتوانیم بگوییم که سرمایهگذاری جمعی و بلاکچین میتوانند با کمک یکدیگر موفق عمل کنند. موفقیتهایی که در سالهای اخیر شرکتهای نوپا با استفاده از عرضه اولیه کوین (ICO) و پیشنهاد اولیه تبادل (IEO) کسب کردهاند نشان میدهد سرمایهگذاری جمعی میتواند بر بستر بلاک چین با اطمینان به فعالیتش ادامه دهد.
پلتفرمهای برتر تامین مالی جمعی در بلاکچین در جهان
هرچند لیست پلتفرمهای برتر تامین مالی جمعی در بلاکچین در حال بروز رسانی است، تعدادی از معروفترین پلتفرمهای برتر سرمایه گذاری جمعی را در ادامه شرح میدهیم.
وفوندر
پلتفرم وفوندر در سال ۲۰۱۲ توسط آقای نیک تومارلو منتشر شد. شما میتوانید با مبلغ بسیار ناچیز ۱۰۰ دلار، در استارت آپ خود سرمایهگذاری کنید. این پلتفرم اولین پلتفرم تامین مالی جمعی برای پذیرش بیت کوین بود و در رسانهها بسیار محبوب شد.
پلتفرم وفوندر وجوه را بهصورت دلار آمریکا میپذیرد و روند تامین بودجه را با ثبات حفظ میکند. هنگامیکه سرمایهگذاران بیت کوین ادعای بازپرداخت میکنند، طبق ارزش فعلی بیت کوین، به آنها سکه ارائه میشود. وبسایت وفوندر ادعا میکند که حدود ۶۲۵،۳۵۰ سرمایهگذار در حدود ۱۳۷ میلیون دلار سرمایه برای ۳۸۶ استارت آپ جمعآوری کردهاند.
کوین استارتر
کوین استارتر یکی از بزرگترین پلتفرمهای تامین مالی جمعی در بلاکچین است. طبق وبسایت کوین استارتر، شما میتوانید به عضویت کوین استارتر درآمده و به یک عضو واجد شرایط Coinbox تبدیل شوید. با این کار میتوانید با Metamask (برنامه افزودنی مرورگر برای ارتباط با بلاکچین اتریوم) ارتباط برقرار کرده و سکهها را در Coinbox جمعآوری کنید. در حال حاضر ساکنان ایالاتمتحده، چین، کانادا و سنگاپور نمیتوانند از این پلتفرم استفاده کنند. گفتنی است ازنظر سرمایهگذاران کوین استارتر منعطفتر و مطمئنتر است.
استارت انجین
استارت انجین در سال ۲۰۱۴ منتشر شد و وبسایت آن ادعا میکند که یکی از بزرگترین پلتفرمهای سرمایه گذاری جمعی در ایالاتمتحده است. این پلتفرم برای حدود ۳۲۵ شرکت سرمایه جمعآوری کرده است.
در سال ۲۰۱۸، درآمد ناخالص این پلتفرم حدود ۴.۶ میلیون دلار آمریکا بوده و مشخص شده که شرکتهای نوپا میتوانند حداقل ۱۳۵ میلیون دلار آمریکا از طریق این پلتفرم کمک مالی جمع کنند. اطلاعات سرمایهگذاران در این پلتفرم ثبت میشود و هر کسی میتواند صفحات شرکت را مرور کرده و میزان موفقیتشان را مشاهده کند.
کیکیکو
پلتفرم کیکیکو بستر مناسبی برای جمعآوری کمک مالی برای شرکتهای مبتنی بر بلاکچین است. پلتفرم کیکیکو در حدود ۶۰،۰۰۰ کاربر ثبتشده دارد. همچنین هرساله رویدادی مبتنی بر بلاکچین که CryptoSpace Moscow نامیده میشود را برگزار میکنند. در این رویداد بالای ۵۰ صنعت بینالمللی و بیش از ۳۰۰۰ نفر گرد هم میآیند.
کیک استارتر
کیک استارتر یکی از برترین پلتفرمهای سرمایهگذاری رمزنگاری است که تقریباً توسط تمام سرمایهگذاران رمزنگاری پشتیبانی میشود. این وبسایت در سال ۲۰۰۹ منتشر شد. در وبسایت این پلتفرم ادعا میشود که توانستهاند از ۱۸ میلیون نفر، ۵ میلیارد دلار برای ۱۸۲،۷۳۶ پروژه سرمایه جمعآوری کنند.
حدود ۹۵ نفر برای این پلتفرم در شهر نیویورک مشغول به کار هستند و آنها برای ساختن آینده خود از پروژههای خلاقانه پشتیبانی میکنند. آنها از زمان راهاندازی تاکنون حدود ۵۰،۰۰۰ پروژه را پشتیبانی کردهاند و بیشتر وقت خود را صرف طراحی پلتفرم کیک استارتر و ایجاد انجمنها کردند.
آیندهی سرمایهگذاری جمعی بر بستر بلاکچین
در سالهای اخیر رشد سرمایه گذاری جمعی شرکتهای نوپا با استفاده از بلاک چین بالا بوده است. تامین مالی جمعی روشی برای از بین بردن واسطههای سنتی مانند بانکها است و ترکیب آن با بلاکچین، به دلیل ماهیت غیرمتمرکز بودن بلاکچین فرصتهای ویژهای را به سرمایهگذاران ارائه میدهد. ورود به حیطهی بلاک چین و سرمایهگذاری جمعی نیازمند دانستن یکسری اطلاعات پایه و پاداش در ازای ریسک مالی اصطلاحات مهم ارزدیجیتال است تا با چشمانی باز در این حیطه قدم بگذارید.سوال اینجاست که آیا سرمایه گذاری و تامین مالی جمعی بر بستر بلاک چین بهترین و مطمئنترین راه برای سرمایه گذاری است؟ شما ورود به این حوزه و خرید و فروش ارز دیجیتال را راهی مناسب برای سرمایهگذاری جمعی میدانید؟
کرادفاندینگ یا تامین مالی جمعی راهی برای جمع آوری پول از تعداد زیادی افراد است. گروههای بزرگی از مردم می توانند با سرمایهگذاری سرمایههای اندک خود سرمایهی موردنیاز برای شروع یک شرکت یا پروژه را فراهم کنند.
یکی از کاربردهای فناوری بلاک چین تراکنش های ارز دیجیتال است که با استفاده از آن ها میتواند به پلتفرمهای تامین مالی جمعی کمک کند تا ریسکها و هزینههای واسطهگری را کاهش دهند، زیرا امکان انتقال وجوه همتا به همتا و نه از طریق واسطههای مالی را فراهم میکند.
بله، پلتفرمهای تامین مالی جمعی میتواند با استفاده از فناوری بلاک چین اعتبار پروژهها و سرمایهگذاریهای مختلف را افزایش بدهند و سرمایههای هنگفتی را از سرمایهگذاران و اهداکنندگان جذب کنند.
دیدگاه شما